روزهای مجردی ؛ روزهایی که دختر خانه بودم!

ماه رمضون ها مامان سحری آماده می کرد ؛ سفره می انداخت ؛ چای دم میکرد و ما رو صدا میزد 

و ما بدون هیچ زحمتی سحری میخوردیم .

چه سحرهای دل انگیزی بودن که همیشه لذتش زیر زبونم مونده.

اما همون قدر که از سحرهای مجردی لذت بردم ؛ از این روزها هم پر از شورم.

همین که زودتر بیدار شی ؛ تی وی رو روشن کنی و با آرامش سفره بیندازی و مرد خونه رو بیدار کنی .

و غذا رو همراه با دعای سحر نوش جان کنی.

لذتی بهتر از این پیدا میشود آیا ؟



مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها